.. هَمــ آغوشـــ🤍🪐🫀 .. ←پارت۹۳→
- لازم نکرده.خودم دارم می رم.
نیکا جدی وقاطع گفت:همون جاباش،دارم میام.حرف زیادیم نزن.بای.
وبعد صدای بوق بوق بلند شد.
ازدست نیکا خیلی حرصم گرفته بود...
توفیلمادیده بودم که وقتی آدمای باکلاس حرصشون می گیره،پاشون و می کوبن به اولین چیزی که دستشون میاد.
واسه همین منم برای خالی کردن حرصم،با پام یه لگد محکم زدم به ماشینی که کنارم بود.
به محض برخورد پام باماشین،آخی ازنهادم بلند شد!
درد پام یه طرف،صدای گوش خراش دزدگیر ماشین یه طرف!!!
یه صدای داشت که نگو ونپرس...
انگاربه بانک مرکزی دستبرد زده بودم!!!
صدای دزدگیره بدجور رومخم بود.پامم حسابی درد گرفته بود.
یکی نیست بهم بگه که وقتی جنبه نداری چرا الکی ادای این آدمای شیک وباکلاس و درمیاری؟!
توحال وهوای خودم بودم که صدای بوق یه ماشین ازپشت سرم من وبه خودم آورد.
باقیافه ای که ازدرد پام،مچاله شده بود،به عقب برگشتم وباراننده چشم توچشم شدم.
واین راننده ی خل وچل کسی نبود جز نیکو که داشت بانیش باز به من نگاه می کرد!!
اخمی کردم و به سمت در شاگرد ماشین رفتم.
عصبی درو بازکردم و خودم و پرت کردم توماشین.
درو محکم بستم و دهنم و باز کردم:
- توخجالت نمی کشی؟!مرده شورت و ببرن.اگه بدونی من امروز ازدست تو چی کشیدم!کله صبحی اون دختره ی بی شعور اومده گند زده به احوالات من،بعدشم که خانوم نُطق کردن،برای من نت بردار سر کلاس!گذشته ارهمه اینا اگه بدونی چه روزی بود امروز!!!پارسا اومد یه جور زر زر کرد،ارسلان اومد یه جور دیگه زر زر کرد...(یه دفعه نمی دونم چی شده که قیافه متین اومد توی ذهنم وگفتم:)راستی تو کی جزوه ات و داده بودی به متین که امروز اومده جزوه هات و به من پس داده؟!چشمم روشن!!!دیگه یواشکی به پسر مردم جزوه می دی؟!اون وخ من اینجابوقم؟نباید یه ندابه من بیچاره بدی؟!ای خاک توسرت کنن.(ویه دفعه قیافه شیدا اومد جلوی چشمم وبدون اینکه به نیکا اجازه صحبت بدم،دوباره خودم شروع کردم به حرف زدن:)اون چه وضع حرف زدن بود؟!چرا جلوی شیدا اونجوری کردی؟!یعنی من به اندازه اون دختره ی چلغوز ارزش ندارم که به جای من طرفدار اون شدی؟!اگه بدونی چقدر اعصابم از دستت خورد بود!!!!پاشدم رفتم دستشویی تا خیر سرم یه آبی به سروصورتم بزنم.بعدش رفتم رویکی ازصندلیا نشستم وزنگ زدم به رضا.بعدشم که توزنگ زدی.نگو اون ارسلان بی شعور با متین دقیقاپشت من نشسته بودن وهمه چی و شنیدن!تقصیر توئه دیگه...وگرنه من انقدر گیج نبودم که دوتا گودزیلا به اون گندگی رو نبینم.انقدر بدم میاد ازاون عوضی بی شعور زشت بی ریخت خودشیفته دخترباز!!!
نیکا جدی وقاطع گفت:همون جاباش،دارم میام.حرف زیادیم نزن.بای.
وبعد صدای بوق بوق بلند شد.
ازدست نیکا خیلی حرصم گرفته بود...
توفیلمادیده بودم که وقتی آدمای باکلاس حرصشون می گیره،پاشون و می کوبن به اولین چیزی که دستشون میاد.
واسه همین منم برای خالی کردن حرصم،با پام یه لگد محکم زدم به ماشینی که کنارم بود.
به محض برخورد پام باماشین،آخی ازنهادم بلند شد!
درد پام یه طرف،صدای گوش خراش دزدگیر ماشین یه طرف!!!
یه صدای داشت که نگو ونپرس...
انگاربه بانک مرکزی دستبرد زده بودم!!!
صدای دزدگیره بدجور رومخم بود.پامم حسابی درد گرفته بود.
یکی نیست بهم بگه که وقتی جنبه نداری چرا الکی ادای این آدمای شیک وباکلاس و درمیاری؟!
توحال وهوای خودم بودم که صدای بوق یه ماشین ازپشت سرم من وبه خودم آورد.
باقیافه ای که ازدرد پام،مچاله شده بود،به عقب برگشتم وباراننده چشم توچشم شدم.
واین راننده ی خل وچل کسی نبود جز نیکو که داشت بانیش باز به من نگاه می کرد!!
اخمی کردم و به سمت در شاگرد ماشین رفتم.
عصبی درو بازکردم و خودم و پرت کردم توماشین.
درو محکم بستم و دهنم و باز کردم:
- توخجالت نمی کشی؟!مرده شورت و ببرن.اگه بدونی من امروز ازدست تو چی کشیدم!کله صبحی اون دختره ی بی شعور اومده گند زده به احوالات من،بعدشم که خانوم نُطق کردن،برای من نت بردار سر کلاس!گذشته ارهمه اینا اگه بدونی چه روزی بود امروز!!!پارسا اومد یه جور زر زر کرد،ارسلان اومد یه جور دیگه زر زر کرد...(یه دفعه نمی دونم چی شده که قیافه متین اومد توی ذهنم وگفتم:)راستی تو کی جزوه ات و داده بودی به متین که امروز اومده جزوه هات و به من پس داده؟!چشمم روشن!!!دیگه یواشکی به پسر مردم جزوه می دی؟!اون وخ من اینجابوقم؟نباید یه ندابه من بیچاره بدی؟!ای خاک توسرت کنن.(ویه دفعه قیافه شیدا اومد جلوی چشمم وبدون اینکه به نیکا اجازه صحبت بدم،دوباره خودم شروع کردم به حرف زدن:)اون چه وضع حرف زدن بود؟!چرا جلوی شیدا اونجوری کردی؟!یعنی من به اندازه اون دختره ی چلغوز ارزش ندارم که به جای من طرفدار اون شدی؟!اگه بدونی چقدر اعصابم از دستت خورد بود!!!!پاشدم رفتم دستشویی تا خیر سرم یه آبی به سروصورتم بزنم.بعدش رفتم رویکی ازصندلیا نشستم وزنگ زدم به رضا.بعدشم که توزنگ زدی.نگو اون ارسلان بی شعور با متین دقیقاپشت من نشسته بودن وهمه چی و شنیدن!تقصیر توئه دیگه...وگرنه من انقدر گیج نبودم که دوتا گودزیلا به اون گندگی رو نبینم.انقدر بدم میاد ازاون عوضی بی شعور زشت بی ریخت خودشیفته دخترباز!!!
۱۶.۹k
۲۳ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.